در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشه های مهاجر
زیباست
در نیم روز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه
میهن سیارشان
در جعبه های کوچک چوبی
در گوشه خیابان می آورند
جوی هزار زمزمه در من
می جوشد
ای کاش
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه های خاک
یک روز می توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
(محمدرضا شفیعی کدکنی)
سلام
زیبا بود
خوشحال میشم بهم سر بزنی
ممنون
بای...
پیش ازآمدن تو آبی آرام اجازه جاری شدن را ندارد
شقایق عاشق عید است و منتظر
آسمان غمگین است و چشم براه
پیش از آمدن تو قلبها بی ستاره و تنها....
غروب بی افق و سپیده دم بی نور....
فاصله ها مبهم و رویاها حقیقتی تلخ...
عشق احساسی غریب است وبهار بی مفهوم و پوچ.
پیش از تو چشمها در حسرت یک نگاه عاشقانه
وچراغ ساحل آسودگی ها در بی کرانی دریا ناپدید
پیش از تو نیازمند چیزی بودم که باورش کنم
و تو در راهی آرام و بی وقفه
اکنون به برکت آمدن توست...
که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم
نشسته ام به انتظاری شیرین تر از هر شاخه نباتی . همین
دمت گرم
خیلی حال کردیم
سلام
من کلا از شفیعی کدکنی و اخوان ثالث
خیلی خوشم میاد ممنون.
در ضمن
امروز آپم در دیت شده
خوشحال میشم پیش ما بیای
بای
سلام دوست عزیز . در وبها گشت می زدم که دیدم شما نام انجمن داستانی چوک را لینک کردید از لطف شما سپاسگذارم. ای کاش اطلاع می دادید تا شما را لینک کنیم و در ارتباط باشیم. لطفا کامنت بگذارید که دوست دارید با چه نامی لینک شوید. وقتی به روز می شوید برای به ما اطلاع بدهید . به شما سر میزنیم.
باتشکر. مهدی رضائی - دبیرانجمن داستانی چوک