از وطنت می گریزی
که به کجا گریخته باشی برادر
امروز میگریزی و فردا روز بر خواهی گسیخت
بی خیال مرزها هم اگر بشوی به خیالت که مرزها بی خیالت میشوند
باز تو را بر خواهند گرفت
و به خطوط خودت بر می کشند
و این برایش اب خوردن است
تو و زمان یاریش میکنید
که راضیت کنند که بیقرار شوی
جرا که انجه را که اکنون در بی انی فرداروز نخواهی خواست
طغیان مکن برادر
اکسیر زمان گریزنابذیر است
تسلیم مطلق بفرمان
حضرت حق سبحان م الله آقا ابراهیم میرزایی
تنها راه نجات آدمیان است
سلام استاد سخن....ز درد واژه چه میکنی برادر؟ راستی کجایی؟ کم پیدایی؟ دیگه نمیاین نت چرا؟؟
سلام دوست عزیز
وبسایت جالب و قشنگیه
به ما هم سر بزن[چشمک]
دوست داشتی منو بلینک با این اسم
بروزترین مرکز دانلود موسیقی
www.ahelmusic.blogfa.com
لینکیدی خبر کن تا جبران کنم
مرسی-موفق باشی[قلب]
اگر میتوانستم به خوبی تو شعر بگویم تمام دفترهای شعرم را مچاله میکردم.اتش میزدم وخاکسترش راهم به باد میسپردم تا خاکسترش تیره نکند دلنوشته های زیبای چون تورا.
سلام کاکا جان خوبی خیلی وبت قشنگه شعرات که جای خود دارد من بااجازتون به اسم وبتون لینکیدمت منم مهتاب جنوبم اگه خواستی