-
هشدار
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 10:45
اتفاق ها افتادند وشکستند دیگر هر کجا که پا بگذاریم خرده هایش به قلبمان فرو میرود اگر می خواهی پیش بروی -محض احتیاط- جعبه کمک های اولیه یادت نرود
-
ما انسانها
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 20:11
دراز به دراز صف کشیده ایم در کنار گوری رو به قبله و منتظر رستاخیزیم می رسیم می خیزیم می خزیم لابلای هم وول می خوریم تا به هم نخوریم *** گورهای انسانی کنارهم قد کشیده اند با چوب درخت غاری بر هر کدامشان آویخته از این به آن فصل مشترکی از ارتباط انسان به انسان با جهان هر به چندی چوبها حرکتی می کنند چوبها بهای انسانیتند...
-
پدر
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 09:28
دراز می کشم و به موازات زمین بر سنگی می گذارم سر تا بل خواب دیده باشم تو را خوابیده در ته قبر
-
تلقین
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 09:25
آنجا سرو قامت تو است که بر پیاده رو روییده است و من که بی خیال از کنارش می گذرد
-
عاشقانه
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 09:21
دیوار درخت و نور ماشین از هر طرف که بتابد دلدارم را خواهد آورد با رمه عاشقانش در پی وخوشبختی شان نگونسار می شود به زیر پاهایم
-
خود فریبی
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 18:06
دست میکشد بر گونه هایم موهایم را نوازش می کند لبهایم را می بوسد و پیشانیم را و من باز هم فراموش می کنم عروسکم.
-
نامه ای به آنا
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 11:43
آنا کفشهای تو عمری است که با من راه میروند بر پیاده روها در پیاده روها امروزدختری را دیدم که چشمانی پرفروغ داشت ولبهایش شهوانی بود وگردنش را از ساعتی آویخته بود که او را راه میبرد در پیاده روها او خودش را از آن ساعت حلق آ و ی ز کرده بود. بعدها من آن ساعت را بو کردم آنا بوی عشق می داد آن ساعت بوی علف بوی شاش منی بوی...
-
یا فرقی می کند........ .. یا نمی کند
جمعه 9 دیماه سال 1384 21:29
گوشه تختش کز کرد سرش را آرام زیر پتو برد و سعی کرد برای لحظه ای آرام باشد وبه چیزی فکر نکند. مغزش قفل کرده بود و جوابی برای سوالات خودش نداشت. فکر کرد بهتره یه ماه دیگه خودشو بکشه یعنی اینکه زمانی برای مرگ خودش اعلام کرد و با خودش عهد کرد که حتما خودشو -روز سی ام- می کشه حالا یا با قرص یا با طناب یا با گاز یا با چاقو...
-
تهدید
جمعه 2 دیماه سال 1384 19:25
تمام مرا اگر ورق بزنی اتفاقی نمیافتد فقط...... تمام میشوم
-
white lie
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 21:38
دوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ارمدوستتدارمدوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ار مدوستتدارم دوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارمدوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارم دوستتد ار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وس تتدارمدوستتد ار مد وس تت دا رمدو ست تد ار مد وس...
-
تنهایی
جمعه 18 آذرماه سال 1384 18:12
شبها در حیاط خلوت همه هستی من سلام است و ستاره سلام میکنم تا ستاره چشمکی زند
-
time doctor
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 20:52
" everything is vanished" . he said to himself . It was like fading dust on your pants into nothing
-
optimist
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 20:35
he decided to forgive her she was light-heartd mindly for the revenge
-
empathy
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 20:23
the dog sank deeply in thoughts remembering the night watching his owners behind the glass then he loughed
-
belief
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 20:26
I will never never believe in dogs and tears of women